معنی قصه لاوک

حل جدول

قصه لاوک

اثری از جوناتان سویفت


لاوک

تغار

کاسه بزرگ چوبین

تغار چوبى

فرهنگ فارسی هوشیار

لاوک

(اسم) ظرف چوبین بزرگ و مدور دارای لبه ای کوتاه تغار چوبین دیواره کوتاه: بسی برنیامد که چهار مرد بیامدند و لاوکی داشتند پر ازنان و گوشت چنانچ از بسیاری گوشت و نان از آن می افتاد آن لاوک به پیش ایشان بنهادند.


لاوک تراش

(صفت) آنکه کاسه وتغار چوبین سازد تراشنده لاوک.


قصه

‎ سرگذشت داستان، سخن، پیام آگاهی موی چیده (اسم) حکایت داستان سرگذشت، خبر: با عقل خود گر جفتمی من گفتنیها گفتمی خاموش کن تا نشوند این قصه را باد هوا. (دیوان کبیر‎ 9: 1)، سخن، مرافعه دعوی. جمع: قصص. یا خبر برداشتن و قصه رفع کردن. به معنی دادخواهی و مرافعه نزد سلطان یا امیر و یاوزیر بردنست و ظاهرا در قدیم عرض حال را به اختصار می نوشتند و در بالای چوبی نصب می کردند و در بیرون قصر بر منظر پادشاه یا امیر میداشتند (از این رو تعبیر مزبور پدید آمده بود) (امثال و حکم دهخدا که را دادی که نماند ک) فرخی قصه بدهقان برداشت که. . . یا قصه رفع کردن. قصه برداشتن. یا قصه کوتاه. در وقتی گویند که خواهند مطلب را اجمالا بیان کنند و سخن خود را به پایان رسانند القصه الحاصل. یا قصه مختصر. سخن کوتاه.

لغت نامه دهخدا

لاوک

لاوک. [وَ] (اِ) ظرف بزرگ مدوّر با لبه ٔ کوتاه از چوب تراشیده. تغاری باشد کناره بلند که در آن آرد خمیر کنند. (برهان). تغار چوبین. تغار دیواره کوتاه از چوب تراشیده برای خمیر کردن یا جامه شستن و غیره. ظرفی از چوب مدوّر چون طبقی بزرگ با دیواره ٔ بلند و دهانه ٔ تنگ تر از بدَنه و شکم. ظرفی با لبه ٔ کوتاه از یک یا دو پارچه چوب تراشیده که در آن خمیر کنند. تغاری کناره بلند که آرد در میان آن خمیر کنند. (جهانگیری). لاک. کاسه ٔ بزرگ چوبین که در حمام برای آب کشی و در دکان و جز آن برای پنیر و امثال آن بکار است، کاسه های بزرگ چوبین که پنیرفروشان و حلواگران دارند و نیز ظرفی چوبین که در حمام ها و آبگیرها با آن از خزانه آب برگیرند.
جفنه ٔ اکسار؛ کاسه ٔ بزرگ بسیار پیوند: و مراد به جفنه لاوکی است که عرب در آنجا مثل لاخشه و رشته و چنگال و دیگر اقسام طعام خورند و مشهور است در میانه ٔ ایشان قوله تعالی: «و جفان کالجواب... بسی برنیامد که چهار مرد بیامدند ولاوکی داشتند پر از نان و گوشت چنانچ از بسیاری گوشت و نان از آن می افتاد آن لاوک به پیش ایشان بنهادند. (تاریخ قم ص 275). مردی را دیدند که می آید و لاوکی داشت پر از طعام دود از سر او برمی آمد پس از آن طعام بسیار بخوردند تا سیر شدند پس آن لاوک را برداشتند چون در بامداد آمدند رسول خدا (ص) در پیش ایشان آمد و گفت در این شب هیچ خوردنی یافتید گفتند بلی یا رسول اﷲرسول تو آمد و لاوکی از طعام می آورد که دود آن بهوا بر میرفت بسیاری بخوردیم تا سیر شدیم و بعد از آن لاوک را با باقی طعام برسول تو دادیم. (تاریخ قم ص 276).
چون تو ترتیب نان و خوان سازی
مه گروهه ٔ سپهر لاوک باد.
شرف شفروه.
سفره ٔ دولتش آنروز بگسترد قضا
که نه این قرصه ٔ خور بود و نه این لاوک بود.
شرف شفروه.
و رجوع به لاک شود. || لواش که نان تنک باشد. (برهان). نانی که آن را لواش نیز خوانند. (جهانگیری).


لاوک تراش

لاوک تراش. [وَ ت َ] (نف مرکب) تراشنده و سازنده ٔ لاوک. آنکه کاسه و تغار چوبین تراشد.

فرهنگ عمید

لاوک

ظرف بزرگی که در آن خمیر کنند، تغار،


قصه

ماجرایی واقعی یا خیالی، حکایت، داستان،
خبر، حدیث،
عریضه،
بیان احوال،
* قصه پرداختن: (مصدر لازم) = * قصه گفتن: نماز شام غریبان چو گریه آغازم / به مویه‌های غریبانه قصه پردازم (حافظ: ۶۶۶)،
* قصه گفتن: داستان گفتن،

فرهنگ معین

لاوک

(وَ) (اِ.) تغار، ظرف بزرگ.

فارسی به عربی

قصه

حکایه، قصه

تعبیر خواب

قصه

اگر درخواب بیند که از بهر مردم قصه می گفت، دلیل است مرادش برآید. اگر بیند که قصه خیر و صلاح و شر و فساد می گفت، دلیل که در بیداری همان کند. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

اگر بیند که از بهر مردم قصه می گفت، دلیل که از ترس ستمکاران ایمن گردد. - محمد بن سیرین

معادل ابجد

قصه لاوک

252

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری